بسم الله… چقدرزودبزرگ شدم گاهی دلمون نمیخادباورکنیم که داریم روبه زوال میریم من باورم نمیشه دارم میرم توی سی سالگی بابام که عکس فعلی خودش رو میبینه باور نمیکنه که پیرشده چون تصورش ازخودش همون قاب عکس جوونی روی دیواراتاقشه… هروقت متوجه پیری… بیشتر »
کلید واژه: "پیری"
بسم الله… نه نه حاجی(مادربزرگم) تنها سوژه ی باحال، دوست داشتنی، مهربون زندگی من ،دراقوام است. البته همه ی نوه ها دوستش دارن. ازوقتی شناختمش دست خالی خونمون نیومده. بااینکه زندگی سخت وپرفراز ونشیبی داشته اماجوری رفتارمیکنه که همه بادیدنش احساس شادی… بیشتر »